ElenaElena، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
lianaliana، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

♥عروسکهای ما ♥♥ هدیه خدا ♥

النا و پیش دبستانی

سلام گل نازم النای من عزیزکم توی این پست میخام عکسای از پیش دبستانی که شما رفته بودین رو بزارم که یادگاری داشته باشی  برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید... دل روشنی داری ای عشق... صدایم کن الناجونم و روزای کرونایی و کلاسای مجازی اخرین روزای که النای من پیش دبستانی رفت از اوایل اسفند مدارس تعطیل شدن و مجازی برگزار شدن گل ناززز منی النا و رونیکا روی یه نیمکت مینشستن الناجونم وخانم محمودی عزیز و همکلاسیای پیش دبستانیش ...
22 فروردين 1399

عشق تو شیوع کرده در شهرِ دلم چشمت کرونا و من قمم، باور کن

سلام عزیزدلهای من سلام النای نازم سلام لیانای نازم این متن که برای عنوان  این پست گذاشتم خبر از حال و هوای این روزا داره این روزا که در گیر ویروس کرونا هستیم. روزای سخت و پراسترس که حتی لیانای من هم از استرسش در امان نبوده بزارین خاطرهای این روزا رو بگم  روزی چندین بار با اینکه توی خونه هستین میرین دستشویی و دستا رو میشورین و طبق چیزی که از تلویزیون یاد گرفتین تا بیست میشمارین دستا رو میشورین بعد با دستمال کاغذی اب رو میبندین و میاین بیرون .هر موقع هم که میگم بیاین بوسه تون کنم فورا بلند میگین نه نه کرونا اومده لیانا که انقدر در گیر کرونا شده که یه بار سر زده وارد اتاق شدم گفت مامان ترسیدممم فک کردم کرونا اومده دیگه ...
22 فروردين 1399

تولد شش سالگی النا

قلب من دنیامن النای من زندگی من تولدت مبارک باشه  امسال عاشقانه هایم رو با قلب های کاغذی برش زدم و به دیوار زدم . دوستت دارم از نوع مادرانه این دوستت دارم هایم رو زمانی درک میکنی فقط مادر باشی و النای من رو داشته باشی این روزا خیلی مامانا عکسهای بچه هاشون رو توی اینستا میزارن و شاید کمتر کسی وبلاگ داشته باشه ولی من دوست دارم اینجا برات مطلب بنویسم مهم نیست که لایک نخوره مهم برام اینه یه روزای که شاید حتی من نباشم خاطرات کودکیتون رو بخونین و لذت ببرین وعشق بازی های مادرانه من رو  لایک کنین دخترک شش ساله من نفس مامان این روزا فوق العاده هستی مهربون و ناز و... خدایا شکرت برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید... ...
22 فروردين 1399

بگو دوستم داری تا زیباتر شوم

سلااام جیگر گوشه های من سلام لیانا جونم، نور چشمم الان که دارم مینوسم از روزای شیرین کودکیت سه سال و یک ماه هستی . خیلی شیرین حرف میزنی و خیلی ناز میخندی... مهربونی  باهوش با احساس . خیلی سماجت داری این هم خوبه هم گاهی اوقات برا من سخته اینو میگم که بزرگ شدی و این مطلب رو خوندی بخندی ، مثلا اگه گفتی ماست میخام و خونه ماست نباشه چنان روی خواستت پافشاری میکنی و به هیچ وجه کوتاه نمیای و منم اون لحظه ها سختترین لحظاتمه. از کارای خوبت بگم که بیشتر مواقع به حرفم گوش میدی و اتاقت رو مرتب میکنی. از علاقه هات بگم عاشق ماکارونی یا بقول خودت ماتارانی هستی چه صبح های که بیدار شدی و گفتی ماتارانی میخام عاشق سیر و زیتون هستی شیرینی رو با اینکه به ...
1 مهر 1398

النا و ماه مهر

سلام گلمم سلام النای من عروسک قشنگم، دیگه بزرگ شدی خانوم شدی ماه شدی میری پیش دبستانی. روز اول مدرسه روزی که چند وقت منتظرش بود باهم رفتیم لیانا هم با شما اومد با کیفی که متین جون براش خریده بود. اسم مدرسه ات طلوع مهر هست. روز اول مدرسه برا من یکم سخت بود یکم غصه خوردم که دختر شیرینم ساعاتی ازم فاصله میگیره. شما خوشحال و خندان بودی و بقول خودت که گفتی خانمم خیلی خوب بود دوستام خوب بودن مدرسه ام خوب بود...مدرسه ات خیلی نزدیک خونه هست و این خیلی خوبه با حوصله بیدار میشی و صبحانه میخوری و هشت و نیم میری مدرسه.          عشق من روز اول مدرسه    النا یه دوست صمیمی به اسم رونیکا د...
1 مهر 1398

تولد 3 سالگی لیانا

سلام نازنین دخترم نازنینم نفسم عمرم تولدت مبارک دختر ناز نازی مامان عاشقانه برات جشن گرفتم این روز رو که بگم برام بی حد بینظیری و خداروشکر میکنم که تو رو به ما هدیه داد. هر کدوم از بالن های که درست کردم برا تولدت با کلی عشق و آرزوهای قشنگ برات چسبوندم به دیوار. این روزا با حرف زدانت چنان دلبری میکنی که قشنگترین لحظه ها رو برام میسازی باهوش هستی خیلی باهوشی و سعی میکنی خیلی رفتارها رو تقلید کنی...خیلی زود دلتنگ میشی دلتنگ نیکان و خاله نسیبه دلتنگ دایی حامد و عارف فورا ازم میخای بزار براشون ویس بدم. عاشق خاله مهدیه هستین و خاله مهدیه هم خیلی با حوصله برا شما وقت میزاره. انقد خاله مهدیه رو دوست دارین که هروقت میگم بچه ها یه خبر خوب فور...
1 مهر 1398

تولد2 سالگی لیانا جون و 5 سالگی النا جون

سلام به روی ماه هر دوی شما سلام لیانا جونم عزیزترینم.تولدت مبارک عزیزکم.لیاناکوچولوی من سال 97 ما دو تا جشن تولد برای شما گرفتیم. یه جشن شهریورماه گرفتیم شمال بودیم چون جشن عقد دایی حامد شمال بود و چند روزی با خاله ها و دایی ها شمال بودیم تصمیم گرفتم یه تولد شمال بگیرم تولد خوبی بود خاله ها و دایی ها و مامان جون و باباجون و مامان جون گلابتون بود دایی های من هم بودن دایی صادق و دایی کاووس. دایی حاجی با بچه هاشون خلاصه تولد شلوغی بود و تولد با تم گل گرفتم از بس گل ناز منی شیرین زبونم.و نکته ای که تولد داشت دخترک دوساله من یکم کم حوصله بود و خیلی  عکس و فیلماش قشنگ نشده بود برا همین تصمیم گرفتم یه تولد دیگه با النا براش بگیرم . عکسه...
17 بهمن 1397