ElenaElena، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
lianaliana، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

♥عروسکهای ما ♥♥ هدیه خدا ♥

تولد چهار سالگی النا جون

عزیزم تولدت مبارک عشق خیلی خنده‌دار است  خیلی هم گریه دارد  عشق یا هست؛ یا نیست ! اگر نیست که نیست  اما اگر هست ؛  اگر باشد ؛ اگریافت شود در تو،  آن وقت دیگر تو نیستی ..  عزیزکم عاشقانه دوستت دارم تولدت مبارک نبض زندگیم با صدای نفس های تو میزند قشنگ ترین صدای زندگیم ضربان قلب توست ترنم دلنشین لحظه هایم با من بمان تولدت هزار بار مبارک برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید.. عجب آ رایش غلیظی !!!  به چشمانت رنگ اشتیاق زده ای ... بر لبانت یکرنگی  وگونه هایت  رنگ بوم نقاشی ،       فرداهای من...  تولد چهار سالگی عزیز دلم نفسم با تم ف...
24 شهريور 1397

تولد یک سالگی لیانا جون

سلام نفسم تولدت تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا یه آرزو کن بعدش شمع هاتو فوت کن   زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست   تو هیچی کم نداری برای همه کس بودن تولدت مبارک نازنینم   برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید...     تمام دقایق باقی مانده از عمرم بهمراه زیباترین بوسه های عاشقانه هدیه ای برای روز تولد تو   تولد یک سالگی لیانا جونم شهرکرد خونه باباجون بودیم چه بی تابانه میخواهمت تاج شاهنشاهی اشعار من چشمان شماست تو و آن صورت زيبا و صداي نازت بخدا"صبح بخير"از تو...
24 شهريور 1397

غرق شکوفه میکنی ای عشق خانه را

سلام فرشته های من سلام لیانای من: عزیزکم نازنینم دخترک شیرین من فدات بشم الان که دارم تایپ میکنم این مطلب رو شما یک سال و نه ماهه هستی. توی این یک سال که مطلب ننوشتم خیلی حرفا دارم که بزنم. اول بگم که در طول روز بارها بارها شما و النا جون رو با تمام وجود بوس میکنیم و میگیم خدایا شکرت این فرشته ها رو به ما دادی. عزیزکم شما توی یازده ماهگی شروع به راه رفتن کردی و اولین قدمای که بر میداشتی من و بابایی سر شوق میومدیم و کلی خوشحال بودیم. اما از دندون در آوردنت بگم که خیلی بد بود هم برای شما که اذیت میشدی و بی تابی میکردی هم من که تا صبح نمیدونستم اصلا خوابیدم یا نه. لثه هات موقع دندون درآوردن التهاب داشت جوری که حتی بعضی روزا میدیم بالشتی که ر...
28 خرداد 1397

سحرم روی چو ماهت ... شب من زلف سیاهت

سلام گلهای قشنگم لیانای من:سلام قلب من عزیزکم. دخترکم روز به روز کنجکاوتر و شیطون تر میشی به هر جا سرک میکشی  آره قبل از شش ماهگی چهار دست و پا رفتن رو یاد گرفتی . دندون هم دقیقا هشت ماهت تمام شد ه بود که دندون در آوردی و من خیلی خیلی خوشحال شدم که دندونت رو دیدم. فدای لبخندای نازت بشم که با لبخندات کلی دلبری میکنی. عاشق آب بازی هستی و اینم بگم از قسمت لیز سرسره بالا میری ولی ولی اون بالا نمیتونی تعادلت رو حفظ کنی خیلی خیلی از این بابت نگرانم که نکنه دور از چشم ما بریم توی سرسره چون قطعا میخوری زمین. عاشق ماکارونی هستی و اون رو با هیچ غذایی عوض نمکنی. دختر هستی که اگه کاری یا چیزی رو دوست نداشتی چنان سماجتی در مقابلش میکنی که کل...
24 خرداد 1396

شما که باشین بس است … مگر من جز “نفس” چه میخواهم

سلام نازنین دخترهای من سلام لیانای من: نازگل مامان فدای چشمای نازت بشم الان که دارم این پست رو مینویسم  چهار ماه و دوازده روزت شده . لیانای مامان شما خیلی خیلی با احساس و شیرین هستی . عاشق لبخندای نازت هستم که اکثر موقعا روی لباته و خیلی وقتا  هم که گریه میکنی و صدات میزنیم یه لبخند میزنی و بعد ادامه گریه رو میری یا چند بار که بابا از سرکار میومد و شما خواب بودین همین که پیشت میومد و صدات میزد توی خواب لبخند میزدی . برای کسایی که اولین بار همه دیده باشیشون لبخند میزنی کلا دختر مهربونی هستی. عاشق اینی که لباسات رو عوض کنم برعکس خیلی بچه های کوچیک که اینجور موقعا گریه میکنن شما کلی ذوق میکنی. النا رو خیلی دوست داری تا زمانی که الن...
26 دی 1395

تولد سه سالگی النا جونم

  تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا وجود پاکت اومد تو جمع و خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این روز و تو این ماه از آسمون فرستاد خدا ۱ ماه زیبا تولدت مبارک     ای زیباترین ترانه هستی بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست پس ای سرکرده خوبی ها  تولدت مبارک خدای اطلسی ها با تو باشد پناه بی کسی ها با تو باشد تمام لحظه های خوب یک عمر به جز دلواپسی ها با تو باشد . تولدت مبارک   تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست تولدت مبارک عزیزم برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید... دخترم تاج سرم تولدت مبارک   تولد با...
26 دی 1395

لیانای من عزیز دلم خوش آمدی

سلام نور چشم های مامان لیانای من : سلام گل قشنگم نفس مامان  . دختر ناز نازی من  دوشنبه 15 شهریور  ساعت 19:50بدنیا اومد. بابایی مهربون و بی قرار و مامان جون و مادرجون عمه گلناز پشت در اتاق عمل منتظر بدنیا اومدن شما فرشته کوچولو بودن. قرار بود چهارشنبه بریم بیمارستان ولی دو روز زودتر بدنیا اومدی. سه شنبه از بیمارستان مرخص شدیم و رفتیم بروجن خونه مادرجون و حدود ده روز اونجا بودیم و مامان جون پروین هم مثل همیشه دلسوزانه این ده روز از ما پرستاری میکرد. دخمل ناز من خوب و نسبتا آرومه .خوب شیر میخوره و خیلی خواب آلو هم نیست . معمولا سر شب بی قراری میکنه تا حدود ساعت 2 شب بعد میخابه . لیانا جونم نمیدونی النا چقد دوستت داره و دلش میخ...
12 مهر 1395

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

سلام نازنینم عزیزم این شعر حافظ خبر از اتفاقای خوش رو میده. منم سه تا خبر خیلییی خیلییی خوب دارم .خبرای که باعث شده این روزا خیلی حالمون خوب باشه به لطف خدا. بذار بریم سروقت خبرای خوش من خبر اول اینکه دایی حامد بعد از سه سال از هند اومد ایران. اخرای اردیبهشت بود که خاله نسیبه صبح زود زنگ زد گفت دایی حامد تهران داره میاد. نمیدونی چقد خوشحال شدم از شوق گریه میکردم خلاصه روزی بود که اصلا فراموش نمیکنم. دایی حامد هم اصلا از نزدیک شما رو ندیده بود و اولین دیدار شما با دایی حامد هم خیلی قشنگ بود. چقد دایی حامد دوستت داشت از هند کلی سوغاتی برات  آورده بود. خلاصه اومدن دایی حامد یکی از اون اتفاقای شیرین این روزای ماست البته دایی آخر تیر م...
22 تير 1395

خوش به حال من که تو بهارمی

سلام بهار من نازگلم سال نو مبارک باشه . دختر قشنگ من نمیدونی چقد دوستت دارم . دختر دو سال و چهار ماهه من شما حسابی شیرین زبون شدی و دلبری میکنی مخصوصا برای بابایی و میگی"نانا عزیز باباشه" . گاهی اوقات هم که صدات میکنینیم با احساس میگی جانمممم. هنوز خیلی تو جمله گفتن قوی نشدی ولی میشه حرفای قشنگت رو فهمید. عزیزم این روزا  کلمه "خودم" رو زیاد میگی برای لباس پوشیدن کفش پوشیدن وغذا خوردن و ... میگی خودم ودوست داری خودت اون کار رو بتنهایی انجام بدی نمیدونی چقد لذت میبرم که با سماجت دوست داری خودت جورابت رو بپوشی و چقد تلاش میکنی.بتنهایی با عروسکات بازی میکنی و باهاشون سرگرمی میشی خودت تو بازی ها نقش مادر و بچه اش رو هر...
21 فروردين 1395