ElenaElena، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
lianaliana، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

♥عروسکهای ما ♥♥ هدیه خدا ♥

تولد دو سالگی

                                                                                                                 زیبا ترین تولد ها ، آن هائیست که در رویا برای کسی میگیریم که عاشقانه دوستش داریم بهترین دلیل واسه زندگیم تولدت مبارک                          &nbs...
13 دی 1394

لا لا لا گل نرگس.........نباشم دور زتو هرگز

سلام نفسم گل قشنگم تموم زندگی من و بابایی شدی. از خودم بگم که دوست دارم بشینم و عاشقانه بازی کردن و حرف زدنت رو ببینم . از بازیهای مورد علاقه ات بگم که عروسک بازی در اولویت همشونه عروسکت رو میخوابونی و از من میخای که ساکت باشم که بیدار نشه و گاهی اوقات هم ابراز میکنی که عروسکت ناراحته و بهش آب میدی و دوباره میگی بخاب بخاب. آب بازی هم که جز بازی های هر روزه اته .از صندلیت هم برای هر جای که دستت نرسه استفاده میکنی و دیگه منت من رو نمیکشی که فلان چیز رو بهم بده....من فدای عزیزم گفتنت بشم که بعد از هر باری که از خرابکاریهات اخم میکنم میای دست میندازی دور گردنم و میگی عزیزممم . عاشق شکلات حتی از نوع تلخش هستی و شکلات و لب تاب و موبایل جز چیزای...
13 دی 1394

هرجاکه باشیم باهم آسمون مثل خونست.... من عاشق عشقیم که الان بینمون هست

سلام گل قشنگم نازنینم الان که این پست رو دارم مینویسم توی شهر جدید و خونه جدید هستیم.آره گلم ما بخاطر انتقالی کار بابایی به لردگان اسباب کشی کردیم. عزیزم شما شهرکرد خیلی بهت خوش میگذشت چون همسایه باباجون اینا بودیم و حداقل روزی یکبار اونجا میرفتی باباجون و مامان جون دایی عارف و خاله مهدیه همیشه از دیدنت خوشحال میشدن و شما هم اونجا کلی بازی میکردی و خوش بودی. رفتن از شهرکرد هم برای ما هم برای باباجون اینا خیلی سخت بود .  البته بابایی هم پیشنهاد داد که ما شهرکرد بمونیم و خودش بره لردگان و هر چند روز یکبار بیادشهرکرد که من اصلا قبول نکردم چون من و بابایی و شما یه خونواده ایم و باید توی هر شرایطی کنار هم باشیم ولی خوشبختانه اینجا همسایه ...
23 تير 1394

بهار من به قدم های تو وصل است

سلام شیرینم خوشگل مامان  مااز بهار 92 که متوجه شدیم شما رو داریم تا الان زندگیمون بهاری بهاری شده. فدات بشم یک ماهی میشه که خودت  به تنهای راه میری. آره گلم دیر راه افتادی شاید بخاطر این بوده که منم توی هفده ماهگی راه افتادم . شاید هم بخاطر این بوده که اصلا روروئک ت رو دوست نداشتی و ازش استفاده نمیکردی توی روروئک احساس زندانی بودن بهت دست میداد... الان که با کفش های بوق دارت راه میری خیلی لذت میبری و تماشای راه رفتنت برای من جز قشنگترین صحنه هاست و با شوق نگاهت میکنم. عزیزم الان که راه افتادی دوست داری تمام درهای بسته باز بشن و شما آزادانه تو کوچه و خیابون راه بری ... راستی عزیزکم چند روز پیش بردیمت شهربازی سر پوشیده و شما سوار ...
27 خرداد 1394

کمی بیشتر از عشق تو را می فهمم

سلام همه هستی ما گلم بازم مامان مدتی زیادی هست که تنبلی کرده و مطلب جدید ننوشته... بذار از اسفند ماه بگم که خونه تکونی حسابی کردیم و خونه رو جا بجا کردیم و همسایه بابا جون اینا شدیم همگی از این جابجایی خوشحال شدیم مخصوصا شما که تا بهونه میگیری میریم خونه بابا جون و اونجا کلی بهت خوش میگذره. بذار از حال و احوالت بگم که 12 تا مروارید ناز داری ولی ولی هنوز راه نمیری النای جون با تشویق کردن چند قدمی بر میداری و مدت زیادی میتونه رو پای خودت بایستی ولی میگی چه کاریه من که با چهار دست و پا هر جا بخام میرم  بابایی گفته روزی که خودت بتنهایی راه رفتی میبرمت آتلیه و چند تا عکس ازت میگیریم .... از شیطنت و ریخت و پاش کردنت چی بگم که هر چی بگم باز...
15 ارديبهشت 1394

زندگی یعنی همین لبخند تو...

سلام قشنگم همه هستی ما  میخام توی این پست از احوالات یک سال و یک ماهگیت بگم. نازنینم از دندونات بگم که شده هشت تا ماشالله. هنوز راه رفتن رو شروع نکردی جالبه بگم هر وقت من و بابایی میخایم دستت رو بگیریم و راه ببریمت با چنان قدرتی مخالفت میکنی که نگو پاهات رو توی دلت جمع میکنی و به زور میشینی ولی وقتی خونه باباجون میریم با خاله مهدیه کلی راه میری جوری که خاله خسته میشه.. . اینم بگم بعد یک سال که برا حمام رفتنت کلی گریه و زاری میکردی دیگه دختر خوبی شدی و توی وان دوست داری کلی آب بازی کنی و میخندی و به زور باید از حمام بیرونت بیاریم. از ناز کردنا و شکلک در آوردنت بگم که کلی ما رو میخندونه . سرت رو کج میکنی و با یه نگاه خاصی خودت رو لوس م...
13 بهمن 1393
1136 11 11 ادامه مطلب

گلم تولد یک سالگیت مبارک

سلام نازنینم بهونه قشنگ من   رفیق روز تنگ من  پری قصه های من شاپرک سفید من  امید فرداهای من  دختر رویاهای من  تولدت مبارک         قشنگ ترين صداي زندگي تپش قلب توست، با شكوه ترين روز دنيا تولد توست پس براي من بمان و بدان كه عاشقانه دوستت دارم.   چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر که دنیای من شدی عزیزم تولدت مبارک … امروز روز تولد توست و من هر روز پيش از پيش به اين راز پي ميبرم كه تو خلق شده اي براي من تا زيباترين لحظه ها را برايم بسازي، عزيزترينم تولدت مبارك جونم ...
11 دی 1393
2618 12 15 ادامه مطلب

در لحاف فلک افتاده شکاف پنبه می بارد از کهنه لحاف

سلام نفسم نازنینم امروز صبح اولین برف امسال رو دیدم و ناخوداگاه به یاد اولین برفی که سال قبل دیدم افتادم. برفی که بعد از تولدت وقتی از بیمارستان مرخص شده بودی بارید. اون برف مثل برف شادی برامون بود.... امروز که برف بارید دوست داشتم برف رو از نزدیک نشونت بدم ولی حیف که سرماخوردی و یه کم تب داری. فدات بشم که حالت خوب نیس. انشالله که زودتر خوب بشی. الان خوابی و من با سوپ گرم منتظرم بیدار بشی. بازم در پایان چندتا عکس از نازنین دخترم برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید....             شاه بیت غزل زندگیمونی     فدای ذوق کردنت بشم     ج...
4 آذر 1393