هرجاکه باشیم باهم آسمون مثل خونست.... من عاشق عشقیم که الان بینمون هست

سلام گل قشنگم

نازنینم الان که این پست رو دارم مینویسم توی شهر جدید و خونه جدید هستیم.آره گلم ما بخاطر انتقالی کار بابایی به لردگان اسباب کشی کردیم. عزیزم شما شهرکرد خیلی بهت خوش میگذشت چون همسایه باباجون اینا بودیم و حداقل روزی یکبار اونجا میرفتی باباجون و مامان جون دایی عارف و خاله مهدیه همیشه از دیدنت خوشحال میشدن و شما هم اونجا کلی بازی میکردی و خوش بودی. رفتن از شهرکرد هم برای ما هم برای باباجون اینا خیلی سخت بود .  البته بابایی هم پیشنهاد داد که ما شهرکرد بمونیم و خودش بره لردگان و هر چند روز یکبار بیادشهرکرد که من اصلا قبول نکردم چون من و بابایی و شما یه خونواده ایم و باید توی هر شرایطی کنار هم باشیم ولی خوشبختانه اینجا همسایه دختر عمه ام هستیم که دختر نازی داره به اسم یاسمین و هم بازی خوبی برای شما و شما از دیدنش خوشحال میشی.من فدای پا قدم نازت برم از تولدت تا یک سال ونیمگیت ما سه بار اسباب کشی کردیم چهل روزت بود که از بروجن اومدیم شهرکرد و یه سال و دو ماهت بود اومدیم نزدیک باباجون خونه گرفتیم و یک سال و نیمی هم که از شهرکرد به لردگان اینجور پیش بره هیچی از جهاز من باقی نمیمونه تو هر اسباب کشی یه آسیب میخورن....بذار از این روزات بگم که ماشالله کنجکاوتر از قبل  شدی خیلی رفتارای من رو تقللید میکنی روزهات پر شده از کلمه این چیه و من با تمام عشق جوابت رو میدم . جدیدا  هم صدام میزنی و میزنی روی فرش و میگی بشین بشین وقتی میشینم کنارت شروع میکنی به خاطره تعریف کردن و وسطای حرفات هم بلند بلند میخندی و من عاشقانه به حرفات گوش میدم و همراهیت میکنم دوست داری جمله بگی هنوز خیلی از کلمه ها رو بلند نیستی ولی پشت سر هم چیزایی مثل جمله میگی که ترجمه اش واقعا سخته.عاشق جک و جونور هستی و ازشون نمیترسی . دیدم که دنبال عنکبوت کردی که با دست بگیریش یه بارم از صدای گریه هات اومدم پیشت دیدم زنبور پاتو نیش زده و مرده غلط نکنم سربه سرش گذاشته بودی. وقتی هم میگیم صدای ببعی و هاپو و گربه و گاو و الاغ و خروس و جوجه و زنبور رو در بیار خیلی ناز صداشونو در میاری و با صورتت شکلک موش و ماهی رو در میاری.از مهربونیات بگم که اصلا تحمل نداری من بهت اخم کنم یا ناراحت بشم و وقتی بچه کوچکی میاد خونمون سریع میدوی و میری یه اسباب بازی براش میاری. بازم یکسری عکس توی این مدت از نازنینم گرفتم .

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید....

نازگل من ناراحت از این که باید از شهرکرد بره. آخه اونجا نزدیک باباچون اینا بودیم و خییییلی بهش خوش میگذشت.

ولی با همه این ناراحتی دخترگل من آماده رفتن به شهر جدید شده.

اینم اولین عکس از شما در لردگان . عزیزکم به لردگان خوش آمدیییییییی.

عزیزکم من و بابایی همه تلاشمون رو میکنیم که دوران کودکی شاد و قشنگی داشته باشی.

آهان بذار از جوجه ها ی بگم که مدتی توی حیاط ازشون مواظبت میکردی و نمیذاشتی گربه بهشون نزدیک بشه. آره گلم حدود هفده تا جوجه بومی خریده بودیم که هر چند روز یکبار بابایی یکیشو کباب میکرده و تموم شدن

عزیزکم بعد از هر کار اشتباهی که انجام میده مثل شکستن یا ریختن چیزی میزنه توی صورتش و لبش رو گاز میگیره و سریع ابراز پشیمونی میکنه حداقل روزی چند بار بدو بدو میاد پیشم و میگه بیا و میزنه تو صورتش الهههههی فدات بشم که متوجه اشتباهت میشی

دنیای قشنگ کودکی نازنین من... کودکی شادمانیهای لذت بخش بی ریاست.

من فدای نازکردنت بشممممممممم

آخرین روزای تابستون و توی حیاط خونه عمه خدیجه

تو را به رخ شقایق ها میکشم و میگوییم : تا گل من هست زندگی باید کرد

برام هیچ حسی شبیه تو نیست. کنار تو درگیر آرامشم.

هر روز چندین بار با تمام وجودم بغلت میکنم و میگم دوستت دارم .... خیلی دوستت دارم 

دلبندم ...لبخندت دنیایم را تغییر می دهد... کافیست بخندی...