ElenaElena، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
lianaliana، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

♥عروسکهای ما ♥♥ هدیه خدا ♥

خوش به حال من که تو بهارمی

1395/1/21 11:28
نویسنده : من و مامانم
1,057 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بهار من

نازگلم سال نو مبارک باشه . دختر قشنگ من نمیدونی چقد دوستت دارم . دختر دو سال و چهار ماهه من شما حسابی شیرین زبون شدی و دلبری میکنی مخصوصا برای بابایی و میگی"نانا عزیز باباشه" . گاهی اوقات هم که صدات میکنینیم با احساس میگی جانمممم. هنوز خیلی تو جمله گفتن قوی نشدی ولی میشه حرفای قشنگت رو فهمید. عزیزم این روزا  کلمه "خودم" رو زیاد میگی برای لباس پوشیدن کفش پوشیدن وغذا خوردن و ... میگی خودم ودوست داری خودت اون کار رو بتنهایی انجام بدی نمیدونی چقد لذت میبرم که با سماجت دوست داری خودت جورابت رو بپوشی و چقد تلاش میکنی.بتنهایی با عروسکات بازی میکنی و باهاشون سرگرمی میشی خودت تو بازی ها نقش مادر و بچه اش رو هر دو رو بازی میکنی . از علاقت به تلفن بگم که انقد با تلفن خونه بازی کردی که دیگه بدرد ما نمیخوره و باید یه جدیدش رو بخریم .  از رو شماره های که ذخیره توی تلفن هستن میدونی کدومش شماره باباس هموم رو میگیری و زنگ به بابایی میزنی و باهش صحبت میکنی و در آخر هم میگی بابا شیر  ماس بخر . عاشق شیر و ماست و ترشیجات بخصوص ترشی سیر و ترشی کلم هستی . از شیرینیها  هم که یه مدت صبح که بیدار میشدی تا شب چند بار ازم میخاستی ارده شیره بدمدت  شکلات هم که همچنان جزچیزاییه که از دست شما قایم میکنم. راستی این روزا که هوام بهاری شده و بدل طبعت میریم توی کل مسیر از شیشه ماشین نگاه میکنی تا گله گوسفند و سگ و... ببینی و هر بار با دیدنشون چنان ذوقی میکنی که چهرت اون لحظه دیدنیه. الانم اینجا پیشم نشستی و میپرسی این چیه منم گفتم موس الان داری مرتب میگی من موز میخاممم.

راستی چند تا خبر خیلی خیلی خوب دارم که توی پست بعدی حتما میزارمشون.

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید....

نرم  نرمک می رسد اینک بهار...    خوش بحال روزگار      خوش بحال من که تو را دارم    

                             خوش بحال من که تو بهارمی که تو روزگارمی

 

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند

چون من ... که آفریده ام از عشق .... جهانی برای تو 

 

النای گل من لحظه سال تحویل کنار سفره هفت سین

 

صدای پای تو.... خوش ترین ترانه است.. زمزمه کن... تشنه شنیدنم

 

من فدات بشم که دوست داری خودت کفشاتو بپوشی...

 

شکار لحظه های قشنگ کودکی 

 

النا جون و پسر عموی مهربونش کیان عزیز که هم شیطونه هم خیلی مهربونه

 

نازنینم دوستت دارم تا بی نهایت 

 

عشق همین است ... همین که یک ذره از تو  می شود  تمام من

 

الهیییی چقد خوشت اومد که یه در کوچیک دیدی...

 

النا و دختر عموی خوشگلش پانیذ کوچولو

 

وای وقتی دو تا دختر عمو باهم دعوا میکنن و قهر میشن

 

الهییی به دقیقه نکشیده هم با هم آشتی میکنن

 

این لحظه های با تو نشستن... سرودنی ست

 

این عکس هم حکایت از این ماجرا داره که النا خانم رو در حد چند دقیقه ازش غفلت کردم  و ایشون با قیچی جلوی موهاشو زد.علاقه عجیبی داره که با قیچی بازی کنه و کلی از این کار لذت میبره. حالا تا چند ماه باید صبر کرد تا موهاش مثل اولش بشن نمیدونم

پسندها (8)

نظرات (2)

عمه فروغ
9 خرداد 95 14:52
سلام.به به هزارمشالله به النا که حسابی شیرین و خواستنی شدهالهی همیشه بهارانتان ماندگار باشهسبز و باطروات باشی النای عزیز
مامان آنیسا
26 خرداد 95 7:18
سلام عزیز خاله خوبی ؟ خوش میگذره ؟
من و مامانم
پاسخ
سلام خاله مهربون مرسی