ElenaElena، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
lianaliana، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

♥عروسکهای ما ♥♥ هدیه خدا ♥

عشق را ای کاش زبان سخن می بود

1393/7/25 1:59
نویسنده : من و مامانم
1,363 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازگلم.

عزیزدل مامان میخام توی این پست بازم ازت تعریف کنم. النای مامان شما حسابی شیطون بلا شدی. هنوز راه نمیری ولی با چهار دست و پا رفتن به همه  جای خونه سرک میکشی و دستت رو به مبل میگیری و بلند میشی و در امتداد مبل راه میری . توی آشپزخونه هم خدا نکنه در کابینتی باز باشه علاقه خیلی زیادی به وسایل توی کابینت داری و دوست داری همشون رو بریزی بیرون. کلا به در علاقه زیادی داری و دوست داری باز و بستش کنی. راستی تا یادم نرفته بگم هر وقت میریم بیرون از خونه همین که برمیگردیم  خونه و در خونه رو باز میکنیم و شما متوجه میشی خونه خودمونه شروع به گریه کردن میکنی که چرا اومدیم خونه!!!!! صدای زنگ در رو هم میشناسی و هر موقع صدای زنگ در رو میشنوی میری طرف در  و از دیدن بابایی یا مهمونا کلی ذوق میکنی و از رفتنشون گریه... اینم بگم روروئکت  رو خیلی دوست نداری توش زود حوصله ات سر میره و شروع به اعتراض میکنی ولی وقتی روروک رو سر و ته میکنم کلی با چرخاش بازی میکنی گاهی هم توی حالت نشسته دوست داری روروک رو روی سرامیکا عقب و جلو ببری.... فدای ماما گفتن بشم گاهی اوقات که چیزی خلاف میلت باشه کلی داد میزنی و بهیج وجه نمیشه راضیت کرد...

بذار بریم سر وقت عکسا...

برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید...

 

نازنین مامان فدات بشم

 

النا نازم و کیان جون کنار سد چغاخور

 

عزیزم روز دختر گوشات رو سوراخ کردیم و این تاب و چند تا اسبا بازی دیگه برات خریدیم

 

دندون موشیاشو نگا...

 

گل دختر مامان توی تاب بهت خوش میگذره!

 

فدات بشم از تاب بازی خسته شدی...

 

نازنینممممم گریه نکن...

 

عزیزمممممم من از دیدن این عکس خندم میگیره...

 

 این عکس هم نمونه ابراز ناراحتی و داد زدن شماست

 

اینم عکس النا جون توی عروسی خاله جونش آخرای تابستون

 

عکس گل دختر در مهرماه

 

النا و بابایی غرق تماشای چشمه دیمه

 

عزیزکم گاهی اوقات تمام تلاشت رو میکنی که از مبل و تختخواب بری بالا...

 

نازنینم اگه یه لحظه ازت غافل بشم میری سر وقت چیزای خطرناک...

 

النای ناز ما همه زندگی مایی

 

عزیزم شما علاقه زیادی به دوربین و موبایل داری همین که بخام عکس ازت بگیرم با هیجان میای و ازم میگیریش

 

 چشم عزیزم دیگه عکس نمیگیرم...

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (4)

ونیزی
25 مهر 93 7:18
خاله نسیبه
10 آبان 93 8:41
واااااای عزیز دل خاله... قشنگم...شیرینم...فدات بشم گلکم...نازگلکم...اگه بدونی چقد دلم برات تنگ شده! یه شب عکسایی که قبلا باهات بودم رو میدیدم بغض کردم و اشکم در اومد... خاله خیلی دوستت داره...خاله همیشه به یادته عزیزم... خاله رو نمی بینی فراموشش نکنی ها!!!!
خاله مهدیه
10 آبان 93 16:53
ترجمه کردن حرف دل خیلی وقت میخواد ولی خلاصش اینه که خییییییییلی عزیزی دوست دارم خاله جون
مامان آنیسا
28 آبان 93 14:14
چه ناز شده این عروسک خانم