اولین و آخرین ...!

عزیزم کمتر از 48 ساعت دیگه میبینمت.

احتمالا دیگه نتونم چیزی برات بنویسم.

ما فردا شب آماده میشیم که بریم بیمارستان. بیمارستان سپاهان.

الانم هوا خیلی خوبه. البته اینجا همه میگن واسه زمستون خیلی بده آخه میگن زمستون باید پر از برف و سرما باشه. ولی تا حالا یه ذره برف هم نیومده نسبت به سالای قبلم خیلی هوا سرد نشده. البته توی همین هوای نسبتاً خوب (گرم) من یه سرمای خیلی بدی خوردم توی این ماهه آخر دوبار سرما خوردم نمیدونی وقتی عطسه میکنم اون تو چه قلی میخوری بنظر میاد میترسی امیدوارم تو هیچوقت مریض نشی. راستی هواشناسی اعلام کرده روز تولدت (دوشنبه) قراره بارندگی بشه. اگه بشه اینم من از خوش قدمی تو میدونم.

اینقد هواسم پرت شد که اصلا یادم رفت بهت بگم امشب میخوام یه سورپرایز برات بزارم . یه اولین و آخرین ...!

اولین و آخرین عروسکی که قبل از تولدت خریدیم....1

برای دیدنشون به ادامه مطلب برو

این عروسک رو بابات توی یه ماموریت کاری 3 سال ÷یش به نیت تو خریده بود ....! از اونجایی که ما میدونیم دخترمون خیلی مهربونه و هر چی داره با دوستاش به اشتراک میزاره هرکس میومد خونمون با این عروسکت بازی میکرد....!

این دوتا عروسک رو همین امشب برات خریدیم . این آخریه خیلیییییییییییییییییییییی نازه امیدوارم دوستشون داشته باشی عروسک گلم............!